جدول جو
جدول جو

معنی راسب

راسب((س))
ته نشین شونده، ته نشین گردیده، درد که در ته ظرف ماند، ماده دارویی که در ته لوله آزمایش یا ته بالن و دیگر ظروف آزمایشگاهی ته نشین شود، گل و لای و دیگر مواد مخلوط با آب که در بستر رودخانه ها و کف دریاچه ها و دری
تصویری از راسب
تصویر راسب
فرهنگ فارسی معین

واژه‌های مرتبط با راسب

راسب

راسب
ابن راسب بن مالک بن جدعان. جدی جاهلی است فرزندان وی بطنی از قبیله دشنوءه ازقبیلۀ قحطان بوده اند. (از اعلام زرکلی ج 1 ص 315)
ابن الخزرج بن جده، جدی جاهلی است فرزندان وی بطنی از قبیلۀ جرم از قحطانیه بوده اند. (از اعلام زرکلی ج 1 ص 315)
لغت نامه دهخدا