معنی ذی شعور - فرهنگ فارسی معین
معنی ذی شعور
- ذی شعور((شُ))
- دارنده شعور، صاحب ادراک
تصویر ذی شعور
فرهنگ فارسی معین
واژههای مرتبط با ذی شعور
بی شعور
- بی شعور
- نادان و احمق. (آنندراج). نادان. بی عقل. بی ادراک. (ناظم الاطباء). رجوع به شعور شود، بی طراوتی. و رجوع به صفا و ترکیبات آن شود
لغت نامه دهخدا
بی شعور
- بی شعور
- ابله، احمق، بی ادراک، بی خرد، بی فراست، خنگ، سفیه، کودن، نادان، نفهم
متضاد: باشعور، فهیم
فرهنگ واژه مترادف متضاد