معنی ذی حق - فرهنگ فارسی معین
واژههای مرتبط با ذی حق
ذی حق
- ذی حق
- صاحب حق. سزاوار. محق ِ، برحق. مقابل مبطل: ذی حق بودن در ادعائی یا نبودن
لغت نامه دهخدا
بی حق
- بی حق
- حق ناشناس:
این چنین سنگدل و بی حق و بی حرمت جفت
شاه مسعود مبیناد و مَیُفتاد از راه.
منوچهری
لغت نامه دهخدا