معنی ذوب کردن - فرهنگ فارسی معین
معنی ذوب کردن
- ذوب کردن((ذُ کَ دَ))
- گداخته کردن، آب کردن، درجه حرارت موادی مانند سنگ، یخ، فلز و غیره را بالا بردن تا گداخته شود و سیلان یابد
تصویر ذوب کردن
فرهنگ فارسی معین
واژههای مرتبط با ذوب کردن
ذوب کردن
- ذوب کردن
- گداخته کردن آب کردن، درجه حرارت موادی مانند سنگ یخ فلز و غیره را بالا بردن تا گداخته شود و سیلان یابد. گداختن آویدن آب کردن بخسانیدن ویتازنیدن ویتاختن
فرهنگ لغت هوشیار
خوب کردن
- خوب کردن
- شفا بخشیدن. ابراء. معالجه کردن. (یادداشت بخط مؤلف) ، عمل نکو کردن. کار نکو کردن:
با همه دلداری و پیمان و عهد
خوب نکردی که نکردی وفا.
سعدی
لغت نامه دهخدا
ذوق کردن
- ذوق کردن
- در تداول عوام. سخت شادمانی نمودن. اظهار سرور و انبساط بسیار کردن:
گر چه کردم ذوقها از آشنائیهای او
انتقام از من کشید آخر جدائیهای او.
وحشی
لغت نامه دهخدا
خوب کردن
- خوب کردن
- به کردن، بهبود بخشیدن، شفا دادن، درمان کردن، معالجه کردن، التیام دادن، کار درست انجام دادن، نیکویی کردن
فرهنگ واژه مترادف متضاد