ذکر ذکر یاد کردن، ثنا و دعا مرد، نره، آلت مردی، آلت تناسل مرد مرد، نره، آلت مردی، آلت تناسل مرد فرهنگ لغت هوشیار
ذکر ذکر یاد کردن، بیان کردن، یادآوری، نام، آوازه، شرح حال، ترجمه احوال، پند، موعظه، جمیل یاد نیکو، خیر یاد نیکو، جلی ذکری که صوفیان به آواز بلند ادا کنند، خفی ذکری که صوفیان در دل گوین فرهنگ فارسی معین
ذکر ذکر یاد کردن، بر زبان راندن، مطلب یا موضوعی را بر زبان آوردن، یاد، آوازه، صیت، ثنا، جمعِ اذکار، دعا، نماز، ورد فرهنگ فارسی عمید
ذکر ذکر رجل ٌ ذکر، مرد نیکو یادگیرنده. مردی قوی ذاکره. مرد که چیزها نیکو بیاد نگاه دارد. ذکور لغت نامه دهخدا