معنی ذرء
ذرء
((ذَ))
آفریدن، خلق
تصویر ذرء
فرهنگ فارسی معین
واژههای مرتبط با ذرء
ذرء
ذرء
سپیدی موی. پیری. سپید شدن موی. سپیدمو شدن. پیر گردیدن
لغت نامه دهخدا
ذری
ذری
ذروه هم آوای شما:، جمع ذروه، بالاها باد داده، اشک ریخته
فرهنگ لغت هوشیار
ذره
ذره
مور خرد، مورچه، هر جز غبار منتشر در هوا و جز آن
فرهنگ لغت هوشیار
ذرو
ذرو
باد دادن باد دادن گندم، پرانیدن، پریدن
فرهنگ لغت هوشیار
ذرم
ذرم
بچه افکندن
فرهنگ لغت هوشیار
ذرق
ذرق
شبدر خودرو اسپست دشتی از گیاهان پیخال سرگین پرندگان
فرهنگ لغت هوشیار
ذرف
ذرف
روانی اشک، روان شدن آب روانی
فرهنگ لغت هوشیار
ذرع
ذرع
خلق، سیرت، خو، توانائی، طاقت
فرهنگ لغت هوشیار
ذرح
ذرح
آله کلو
فرهنگ لغت هوشیار