جدول جو
جدول جو

معنی دیگ جوش

دیگ جوش
نوعی آش کم بها که فقیران و معمولاً درویشان خانقاه خورند
دیگ جوش هم زدن: کنایه از وقت تلف کردن
تصویری از دیگ جوش
تصویر دیگ جوش
فرهنگ فارسی معین

واژه‌های مرتبط با دیگ جوش

دیگ جوش

دیگ جوش
خوراک ساده ای که در دیگ جوشانده و بپزند، آشی که در خانه یا خانقاه طبخ کنند و میان همسایگان یا درویشان قسمت کنند، دیگپخت
دیگ جوش
فرهنگ فارسی عمید

دیگجوش

دیگجوش
طعامی که برای فقیران طبخ میکنند، (ناظم الاطباء)، طعامی که صوفی دهد صوفیان دیگر را، ضیافتی درویشان را، طعامی که در خانقاه برای مجموع درویشان کنند و غالباً این در وقتی است که سالک و مریدی نو رابطریقت پذیرند، طعام عام که صوفیان در خانقاه یا در خانه مرشد دهند بنذر و مانند آن، (یادداشت مرحوم دهخدا)، طعام پختن برای فقرا، (آنندراج) :
دیگجوشی کرده ام من نیم خام
از حکیم غزنوی بشنو تمام،
مولوی
لغت نامه دهخدا

ریگ جوب

ریگ جوب
دهی از بخش سنقر کلیایی شهرستان کرمانشاهان، 135 تن سکنه دارد، آب آن از چشمه و محصول عمده آنجا غلات و توتون و حبوب و قلمستان و صنایع دستی زنان جاجیم و پلاس بافی است، (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 5)
لغت نامه دهخدا

نیم جوش

نیم جوش
چیزی که نیک نجوشیده و خوب نپخته باشد، (از ناظم الاطباء)، نیز رجوع به نیم جوشیده شود
لغت نامه دهخدا

دیگ جن

دیگ جن
سوراخی نزدیک دریا که بر سقف غاری ایجاد شده است و هوا (و احتمالاً آب) هنگام مد دریا از میان آن میگذرد. (دائره المعارف فارسی)
لغت نامه دهخدا

دیرجوش

دیرجوش
دیگ یا سماورو مانند آن که به جوش آمدن مایع مظروف آن دیری بکشد، آنکه دیر به جوش آید، که دیر حرارت در آن تأثیر کند، (یادداشت مؤلف)، آنکه دیر به معاشرت و مصاحبت کسان میل کند، آنکه دیر الفت و دوستی گیرد با دیگران، آنکه دیر به دوستی کسان و گستاخی با کسان درآید، که دیر با کسان دوست و یگانه شود، که دیرانس و الفت و دوستی آرد، که زود با کسان دوستی نپیوندد، آدمی که دیر انس و الفت و یگانگی پذیرد، آنکه دیر مأنوس و مألوف شود با کسان، (یادداشت مؤلف)
لغت نامه دهخدا