معنی دیرند - فرهنگ فارسی معین
واژههای مرتبط با دیرند
دیرند
دیرند
دهر، روزگار، دراز و دیرباز، مدت دراز، روزگار دراز، دیر کننده و دیرپای، بادوام، دیرنده، برای مِثال شبی دیرند و ظلمت را مهیا / چو نابینا در او دو چشم بینا (رودکی - ۵۴۷)
فرهنگ فارسی عمید
دیرنده
دیرنده
طولانی، دیر کننده، دیرپای، برای مِثال چو پاسی از شب دیرنده بگذشت / برآمد شعریان از کوه موصل (منوچهری - ۶۶)
فرهنگ فارسی عمید
ژیرند
ژیرند
نام ایالتی به فرانسه. این ایالت اساساً از سرزمین گوین تشکیل شده و دارای چهار شهرستان و پنجاه بخش و 554 دهستان و 852768 تن سکنه و کرسی آن شهر بُردو است
لغت نامه دهخدا
ژیرند
ژیرند
نامی که به رود گارن پس از پیوستن به رود دُردُنی دهند
لغت نامه دهخدا
دیوند
دیوند
نام داروئی است دوایی. (برهان) (آنندراج). قسمی از دارو. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
جدول جو جستجوی پیشرفته در مجموعه فرهنگ لغت، دیکشنری و دایره المعارف گوناگون
© 2025 | تمامی خدمات جدول جو رایگان است.