جدول جو
جدول جو

معنی دیر

دیر((دَ یا دِ))
صومعه، محل عبادت راهبان مسیحی
دیر خراب آباد: کنایه از دنیا، جهان مادی
دیر مغان: معبد زردشتیان
تصویری از دیر
تصویر دیر
فرهنگ فارسی معین

واژه‌های مرتبط با دیر

دیر

دیر
مقابلِ زود، پس از زمان مناسب، با درنگ، به آهستگی، به مدت طولانی، برای مِثال زمین را ببوسید زال دلیر / سخن گفت با او پدر نیز دیر (فردوسی - ۱/۲۲۷)
در آیندۀ دور
دیر کردن: درنگ کردن، تاخیر کردن
دیر ماندن: بسیار عمر کردن، پیر شدن
دیر
فرهنگ فارسی عمید

دیر

دیر
جایی که راهبان در آن اقامت کنند و به گوشه گیری و عبادت بپردازند، صومعه
دیر مغان: آتشکده، عبادتگاه زردشتیان، در تصوف مجلس عرفا و اولیا
دیر
فرهنگ فارسی عمید