جدول جو
جدول جو

معنی دهلیزی

دهلیزی
منسوب به دهلیز، سخن بی معنی، گفتار بی فایده
تصویری از دهلیزی
تصویر دهلیزی
فرهنگ فارسی معین

واژه‌های مرتبط با دهلیزی

دهلیزی

دهلیزی
پارسی تازی گشته دهلیزی سخن یاوه گفت دهلیزی است و الله این سخن (مولانا) منسوب به دهلیز، سخن بی معنی گفتار بیفایده
فرهنگ لغت هوشیار

دهلیزی

دهلیزی
منسوب به دهلیز است. هر چیز منسوب و مربوط به دهلیز، دربان خانه را گویند. (لغت محلی شوشتر) ، حرفهای بازاری. (یادداشت مؤلف). کنایه از سخنانی که از اندرون خانه خبری دهند و از بیرون خانه خبری گویند و بتراشند. (ناظم الاطباء). کنایه از سخنان اراجیف بی ماحصل، و صحیح آن سخن دهلیزی است. (از آنندراج). کنایه از سخنان اراجیف و بی حاصل باشد. (برهان) :
گفت دهلیزی است واﷲ این سخن
پیش شه خاک است هم زر کهن.
مولوی.
زانکه آن گرمی آن دهلیزی است
طبع اصلش سردی است و تیزی است.
مولوی.
- سخنان دهلیزی، سخنان بی اصل و معنی. (ناظم الاطباء) (آنندراج)
لغت نامه دهخدا

دهلیزه

دهلیزه
دهلیز، برای مِثال در این دهلیزۀ تنگ آفریده / وجودی دارم از سنگ آفریده (نظامی۲ - ۲۲۴)
دهلیزه
فرهنگ فارسی عمید

دهلیزه

دهلیزه
دهلیز و شیخانه. (ناظم الاطباء) :
به دهلیزۀ آن گذرگاه سخت
چو شیران به شروان برون برده رخت.
نظامی.
در این دهلیزۀ تنگ آفریده
وجودی دارم از سنگ آفریده.
نظامی.
، مراد از دهلیزه سرحد سواد البرز است. (آنندراج)
لغت نامه دهخدا

دهلیز

دهلیز
دهلیزه، دالیز، دالیج، راهرو تنگ و دراز، دالان، در علم زیست شناسی هر یک از دو حفرۀ فوقانی قلب که خون را به بطن ها می فرستد
دهلیز
فرهنگ فارسی عمید

دهلیز

دهلیز
مکانی که میان دروازه و خانه باشد. (منتهی الارب) (از آنندراج). از آنچه که عرب از فارسی گرفته، یکی دهلیز است و آن عبارت از میان خانه ودر می باشد. (از المزهر سیوطی). دالان اندرونی. ج، دهالیز. (مهذب الاسماء). معرب از فارسی است. (المعرب جوالیقی ص 154) ، تجویف میانین از تجاویف دل. بطن اوسط قلب. (یادداشت مؤلف). تجویف میانۀ دل و ایستادنگاه آب است یا زردآب ج، دهالیز. (منتهی الارب) ، بطن اوسط دماغ. (یادداشت مؤلف)
لغت نامه دهخدا