منسوب به دهلیز است. هر چیز منسوب و مربوط به دهلیز، دربان خانه را گویند. (لغت محلی شوشتر) ، حرفهای بازاری. (یادداشت مؤلف). کنایه از سخنانی که از اندرون خانه خبری دهند و از بیرون خانه خبری گویند و بتراشند. (ناظم الاطباء). کنایه از سخنان اراجیف بی ماحصل، و صحیح آن سخن دهلیزی است. (از آنندراج). کنایه از سخنان اراجیف و بی حاصل باشد. (برهان) : گفت دهلیزی است واﷲ این سخن پیش شه خاک است هم زر کهن. مولوی. زانکه آن گرمی آن دهلیزی است طبع اصلش سردی است و تیزی است. مولوی. - سخنان دهلیزی، سخنان بی اصل و معنی. (ناظم الاطباء) (آنندراج)
دهلیز و شیخانه. (ناظم الاطباء) : به دهلیزۀ آن گذرگاه سخت چو شیران به شروان برون برده رخت. نظامی. در این دهلیزۀ تنگ آفریده وجودی دارم از سنگ آفریده. نظامی. ، مراد از دهلیزه سرحد سواد البرز است. (آنندراج)
مکانی که میان دروازه و خانه باشد. (منتهی الارب) (از آنندراج). از آنچه که عرب از فارسی گرفته، یکی دهلیز است و آن عبارت از میان خانه ودر می باشد. (از المزهر سیوطی). دالان اندرونی. ج، دهالیز. (مهذب الاسماء). معرب از فارسی است. (المعرب جوالیقی ص 154) ، تجویف میانین از تجاویف دل. بطن اوسط قلب. (یادداشت مؤلف). تجویف میانۀ دل و ایستادنگاه آب است یا زردآب ج، دهالیز. (منتهی الارب) ، بطن اوسط دماغ. (یادداشت مؤلف)