جدول جو
جدول جو

واژه‌های مرتبط با دهل دریده

دهل دریده

دهل دریده
رسوا و بی آبرو و رسوا شده. (ناظم الاطباء). کنایه از رسواست. (انجمن آرا) (آنندراج). کنایه از رسوا شده باشد. (برهان) ، خاموش. (از غیاث) (از آنندراج)
لغت نامه دهخدا

دهن دریده

دهن دریده
که دهان وی دریده باشد:
بر پسته که شد دهن دریده
عناب ز دور لب گزیده.
نظامی.
، کنایه است از هرزه چانه و یاوه گوی و هرزه درای و فحاش و بی شرم و بی حیا. (ناظم الاطباء) (از برهان). وقیح و بی شرم در گفتار. که زبانی پلید و فحاش دارد. بی شرم که هرچه خواهد گوید بی رعایت رسوم و آداب. (یادداشت مؤلف). آنکه با بی آزرمی عادت به دشنام و ناسزا گفتن دارد. (امثال و حکم دهخدا) :
از غنچۀ بسته لب نیاید این کار
گل بود دهن دریده هم گل گفته ست.
ظهیر فاریابی (از آنندراج).
آه دهن دریده مرا فاش کرد راز.
سلمان ساوجی (از آنندراج).
خوش گفت در بیابان رندی دهن دریده
عارف خدا ندارد او نیست آفریده.
سیدقاسم انوار (از آنندراج)
لغت نامه دهخدا

دهل دریدن

دهل دریدن
منع کردن کسی را از نغمه و آواز. (غیاث) (از مجموعۀ مترادفات) ، کنایه از رسواکردن و افشای راز نمودن. (از آنندراج) :
صبا بلبلان را دریده دهل
ز نامحرمان روی پوشیده گل.
نظامی (از آنندراج).
و رجوع به دهل دریده شود
لغت نامه دهخدا

اهل دیده

اهل دیده
اهل بصیرت:
گر دیده یک اهل دیده بودی
دل مژده پذیر دیده بودی.
خاقانی
لغت نامه دهخدا