داد و ستد. (ناظم الاطباء). دادن و ستدن. بده و بگیر. (از شرفنامۀ منیری) ، ده و دار. (ناظم الاطباء). بزن و بگیر. هیاهوی دو سپاه درهم افتاده. همهمه و غلغلۀ جنگ: ده و گیر برخاست با دار و برد هوا چون بیابان شد از تیره گرد. اسدی. دو لشکر برآمیخت از چپ و راست ده و گیر پرخاشجویان بخاست. اسدی. شه به نازو نشاط شد مشغول کز ده و گیر گشته بود ملول. نظامی. و رجوع به ده و دار شود
دهی است از دهستان گرمسیر شهرستان لار. واقع در 102هزارگزی شمال باختری لنگه سکنۀ آن 318 تن. آب آن از چاه و باران تأمین می شود. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 7)