جدول جو
جدول جو

واژه‌های مرتبط با دوش گرفتن

گوش گرفتن

گوش گرفتن
گوش دادن، گوش داشتن، کنایه از پند کسی را شنیدن و به یاد نگه داشتن
گوش گرفتن
فرهنگ فارسی عمید

دود گرفتن

دود گرفتن
دودزده شدن. به بوی و رنگ دود آلودن. (یادداشت مؤلف). اثر دود اعم از رنگ و بوی یافتن. دودگن شدن:
دود وحشت گرفت چهرۀ عمر
آب دیده بریز و پاک بشوی.
خاقانی.
، کشیدن دخانیات. پک زدن به سیگار و غلیان وچپق و وافور و نظایر آن. بیشتر در مواردی گفته می شود که به طرف تکلیف می شود یک دو پک بکشد، گویند: یک دود بگیر. (فرهنگ لغات عامیانه)
لغت نامه دهخدا

دست گرفتن

دست گرفتن
بریدن دست، منع کردن باز داشتن از کاری، مدد کردن یاری کردن، مسخره کردن استهزاء نمودن
فرهنگ لغت هوشیار

آتش گرفتن

آتش گرفتن
مشتعل شدن و سوختن چیزی که آتش در آن افتاده باشد، خشمگین شدن غضبناک گردیدن
فرهنگ لغت هوشیار