جدول جو
جدول جو

معنی دوستکامی

دوستکامی
ظرف بزرگ مسی پایه دار که در آن شراب یا نوشیدنی ریخته در مجالس می گذارند، دوزکومی
فرهنگ فارسی معین

واژه‌های مرتبط با دوستکامی

دوستکامی

دوستکامی
بکام دوستان زیستن دارای عز و جاه بودن، بختیاری: مقابل دشمنکامی، میگساری با دوستان با یاران عیش کردن، شرابی که با دوستان یا به یاد آنان نوشند، پیاله شراب را بکسی دادن تابسلامتی دوستی نوشد، ظرف بزرگ پایه دار مسی که در مجالس عمومی (مانند روضه خوانی) بکار برند و در آن آب یا شربت ریزند تا تشنگان از آن بنوشند
فرهنگ لغت هوشیار

دوستکامی

دوستکامی
باده گساری و نشاط با دوستان، باده ای که با یار و دوست یا به یاد دوستان بنوشند، پیالۀ شراب که به کسی دهند تا به شادی و کامرانی فلان دوست بنوشد، ظرف بزرگ مسی پایه دار که در آن آب یا شربت می ریزند و در مجالس عمومی می گذارند تا هرکس تشنه باشد از آن بیاشامد
دوستکامی
فرهنگ فارسی عمید

دوستکامی

دوستکامی
بخت یاری و بهره مندی و سعادتمندی، (ناظم الاطباء)، نقیض دشمنکامی است، (برهان)، خوشبختی کامگاری، کامیابی، رستگاری، به کام دوستان زیستن، (یادداشت مؤلف)، به کام دوستان بودن: سلطان مسعود به سعادت ودوستکامی می آمد، (تاریخ بیهقی چ ادیب)، و مصالح معاش و معاد و دوستکامی دنیا و رستگاری اخری بدو بازبسته است، (کلیله و دمنه)، پیش از سفر هندوستان و پس ازآن انواع دوستکامی و نعمت دیدم، (کلیله و دمنه)، و اگر چه سالش در نیکنامی از دو هفته بیشتر نبود به عمل و دوستکامی بر هفتادسالگان می افزود، (راحه الصدور راوندی)، در شاهنامه ... مگر بیشتر از هزار بیت مدح نیکونامی و دوستکامی هست، (راحه الصدور راوندی)، نیش دشمن کامی را از نوش دوستکامی فراموش کرده، (تاریخ جهانگشای جوینی)، رجوع به دوستکام شود، تواضع در شراب خوری، (از ناظم الاطباء)، تواضع کردن، (غیاث)، می گساری با دوستان، پیالۀ شراب نوبت خویش را از روی محبت به دیگری دادن، (از ناظم الاطباء) (از غیاث)، پیالۀ شراب را به کسی دادن تا به شادی دوستی نوشد، دوستگانی، (یادداشت مؤلف)، رجوع به دوستگانی شود،
دوستگانی، پیالۀ پر از شراب که دوستان به دوستان دهند که در یاد فلان بنوش و این منسوب به دوستان است، یعنی معشوقان، (غیاث)، پیالۀ شرابی که به یاد دوستان خورند، (از انجمن آرا) (از آنندراج) (از برهان) :
تمام اوست که فانی شده ست آثارش
به دوستکامی اول تمام شد کارش،
مولوی (از جهانگیری)،
، ظرفهای بزرگ بلندپایه برای شربت که سپس از آن به ظرفهای کوچکتر پخش کنند، (یادداشت مؤلف)
لغت نامه دهخدا

دوستکانی

دوستکانی
شراب خوری با معشوق و به یاد دوستان، (ناظم الاطباء)، نخب، نخبه، (منتهی الارب)، شرب به شادی دوست، دوستگانی، نوشیدن شراب به یاد دوستان، شادی خوردن، و در تداول امروزه گویند: به سلامتی تو یا به سلامتی فلان که غایب است می نوشم، (یادداشت مؤلف)،
پیاله و شرابی که با دوست خورند و یا از مجلس از برای او فرستند، (انجمن آرا) (آنندراج)، پیالۀ پر از شراب که کسی در نوبت خود از روی محبت و صدق و صفا به دیگری دهد، پیالۀ ساغر، مینای شراب و ظرف و آوند شراب، (ناظم الاطباء)، رجوع به دوستگانی در همه معانی شود
لغت نامه دهخدا

دوستکام

دوستکام
مقابلِ دشمن کام، کاری یا چیزی که به کام و مراد دل دوست باشد، یار مهربان، دوست خیرخواه، معشوق
دوستکام
فرهنگ فارسی عمید

دوستکام

دوستکام
آنکه کار دوستان به مراد و کام او باشد، خوشبخت، کامکار، کامیاب، شادکام، و با شدن و کردن صرف شود، (یادداشت مؤلف) :
که پیوسته در نعمت و ناز و کام
در اقبال او بوده ام دوستکام،
سعدی (بوستان)،
تا نمیرد کسی به ناکامی
دیگری دوستکام ننشیند،
سعدی،
- دوستکام داشتن، کامیاب کردن، خوشبخت ساختن: و گفت ایزد تعالی همیشه ملک را دوستکام دارد، (کلیله و دمنه)،
، آنکه کارهایش به کام دوستان باشد، به وفق خواهش دوستان، چنانکه دوستان خواهند، امری که به کام ومراد دل دوست باشد، مقابل دشمن کام، (یادداشت مؤلف)، کسی که کارهایش به مراد دل دوستان باشد، ضد دشمن کام، (از غیاث) (از آنندراج) (از برهان) (ناظم الاطباء) (از شرفنامۀ منیری) (لغت محلی شوشتر)، نقیض دشمن کام، (انجمن آرا) :
نه دشمن کامم اکنون دوستکامم
نه ننگم من ترابر سر که نامم،
(ویس و رامین)،
آن دوستکام خواجۀ دنیا کز اعتقاد
بی بندگیش دشمن خویشم چو دشمنم،
انوری،
و او را سه پسر بود دوستکام و فاضل و بااهلیت، (المضاف الی بدایع الازمان ص 2)،
ای که به یاران غار مشتغلی دوستکام
چون سگ اصحاب کهف بردر یاران غار،
سعدی،
دوستداران دوستکامند وحریفان باادب
پیشکاران نیکنام و صف نشینان نیکخواه،
حافظ،
- دوستکام شدن، بر مراد و آرزو و کام دوستان شدن حال وی، مقابل دشمن کام شدن:
دشمنان گفتند کام دوستان ناکامی است
عاقبت سلمان به رغم دشمنان شد دوستکام،
سلمان ساوجی (از آنندراج)،
، شراب خوری با دوستان و یاد دوستان، (ناظم الاطباء) (از لغت محلی شوشتر) (انجمن آرا) (از برهان)، شرابی باشد که دوستان با دوستان یا به یاد دوستان بنوشند، (فرهنگ جهانگیری) (آنندراج)، دوست و رفیق و یار و خیرخواه، شاهد و نگار، عاشق، (ناظم الاطباء)، رجوع به دوستگان شود
لغت نامه دهخدا