آنکه کار دوستان به مراد و کام او باشد، خوشبخت، کامکار، کامیاب، شادکام، و با شدن و کردن صرف شود، (یادداشت مؤلف) : که پیوسته در نعمت و ناز و کام در اقبال او بوده ام دوستکام، سعدی (بوستان)، تا نمیرد کسی به ناکامی دیگری دوستکام ننشیند، سعدی، - دوستکام داشتن، کامیاب کردن، خوشبخت ساختن: و گفت ایزد تعالی همیشه ملک را دوستکام دارد، (کلیله و دمنه)، ، آنکه کارهایش به کام دوستان باشد، به وفق خواهش دوستان، چنانکه دوستان خواهند، امری که به کام ومراد دل دوست باشد، مقابل دشمن کام، (یادداشت مؤلف)، کسی که کارهایش به مراد دل دوستان باشد، ضد دشمن کام، (از غیاث) (از آنندراج) (از برهان) (ناظم الاطباء) (از شرفنامۀ منیری) (لغت محلی شوشتر)، نقیض دشمن کام، (انجمن آرا) : نه دشمن کامم اکنون دوستکامم نه ننگم من ترابر سر که نامم، (ویس و رامین)، آن دوستکام خواجۀ دنیا کز اعتقاد بی بندگیش دشمن خویشم چو دشمنم، انوری، و او را سه پسر بود دوستکام و فاضل و بااهلیت، (المضاف الی بدایع الازمان ص 2)، ای که به یاران غار مشتغلی دوستکام چون سگ اصحاب کهف بردر یاران غار، سعدی، دوستداران دوستکامند وحریفان باادب پیشکاران نیکنام و صف نشینان نیکخواه، حافظ، - دوستکام شدن، بر مراد و آرزو و کام دوستان شدن حال وی، مقابل دشمن کام شدن: دشمنان گفتند کام دوستان ناکامی است عاقبت سلمان به رغم دشمنان شد دوستکام، سلمان ساوجی (از آنندراج)، ، شراب خوری با دوستان و یاد دوستان، (ناظم الاطباء) (از لغت محلی شوشتر) (انجمن آرا) (از برهان)، شرابی باشد که دوستان با دوستان یا به یاد دوستان بنوشند، (فرهنگ جهانگیری) (آنندراج)، دوست و رفیق و یار و خیرخواه، شاهد و نگار، عاشق، (ناظم الاطباء)، رجوع به دوستگان شود
بکام دوستان زیستن دارای عز و جاه بودن، بختیاری: مقابل دشمنکامی، میگساری با دوستان با یاران عیش کردن، شرابی که با دوستان یا به یاد آنان نوشند، پیاله شراب را بکسی دادن تابسلامتی دوستی نوشد، ظرف بزرگ پایه دار مسی که در مجالس عمومی (مانند روضه خوانی) بکار برند و در آن آب یا شربت ریزند تا تشنگان از آن بنوشند
باده گساری و نشاط با دوستان، باده ای که با یار و دوست یا به یاد دوستان بنوشند، پیالۀ شراب که به کسی دهند تا به شادی و کامرانی فلان دوست بنوشد، ظرف بزرگ مسی پایه دار که در آن آب یا شربت می ریزند و در مجالس عمومی می گذارند تا هرکس تشنه باشد از آن بیاشامد
به معنی دوستکام است چه در پارسی ’میم’ با ’نون’تبدیل می یابد چنانکه بام را بان نیز گفته اند: (نردبام: نردبان)، (از انجمن آرا) (از برهان)، به معنی دوستکام است، (فرهنگ جهانگیری)، دوستکام و معشوق که وی را از جان و دل عزیز دارند، (از ناظم الاطباء)، آنکه از جان و تن عزیزش دارند، (شرفنامۀ منیری) (از برهان)، معشوقه، (از فرهنگ اوبهی)، رجوع به دوستکام شود، پیالۀ بزرگ، (ناظم الاطباء) (از برهان)، می خوردن با دوستان و به یاد ایشان، (برهان)، دوستکامی، دوستکانی، (یادداشت مؤلف)، شرابی که با معشوقه خورند و دوستکانی گویند، (فرهنگ اوبهی)، رجوع به دوستکانی و دوستگانی شود