جدول جو
جدول جو

معنی دوزکومی

دوزکومی
ظرف بزرگ مسی پایه دار که در آن شراب یا نوشیدنی ریخته در مجالس می گذارند، دوستکامی
فرهنگ فارسی معین

واژه‌های مرتبط با دوزکومی

دوزکومی

دوزکومی
بکام دوستان زیستن دارای عز و جاه بودن، بختیاری: مقابل دشمنکامی، میگساری با دوستان با یاران عیش کردن، شرابی که با دوستان یا به یاد آنان نوشند، پیاله شراب را بکسی دادن تابسلامتی دوستی نوشد، ظرف بزرگ پایه دار مسی که در مجالس عمومی (مانند روضه خوانی) بکار برند و در آن آب یا شربت ریزند تا تشنگان از آن بنوشند
فرهنگ لغت هوشیار

روزکوری

روزکوری
ضعف و نابینایی در روز، خفش، جهر:
چو شمع اگر بفروزد عدوت را سر کار
ز روزکوری در کار سر کند همه تن،
سوزنی،
بزیبقی مقنع به احمقی کیال
بروزکوری صباح و شبروی جناب،
خاقانی،
و رجوع به روزکور شود
لغت نامه دهخدا

مزکومی

مزکومی
حالت و چگونگی مزکوم. رجوع به مزکوم شود، زکام. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). و رجوع به زکام شود
لغت نامه دهخدا