جدول جو
جدول جو

معنی دنگل

دنگل((دَ گَ یا گِ))
احمق، نادان، دیوث، بی اندام
تصویری از دنگل
تصویر دنگل
فرهنگ فارسی معین

واژه‌های مرتبط با دنگل

دنگل

دنگل
اَحمَق، کُودَن، کَم خِرَد، اَبلَه، بَدخِرَد، خَرطَبع، تاریک مَغز، گَردَنگَل، خُل، لادِه، کاغِه، فَغاک، سَبُک رای، کَهسَلِه، کانا، گول، غَمر، بی عَقل، تَپَنکوز، دَنگ، خام ریش، غُتفَرِه، ریش کاو، نابِخرَد، اَنوَک، دَبَنگ، چِل، کَم عَقل، کَردَنگ، شیشِه گَردَن
دنگل
فرهنگ فارسی عمید

دنگل

دنگل
دهی است از دهستان گرمخان بخش حومه شهرستان بجنورد با 120 تن سکنه. آب آن از چشمه و رودخانه و راه آن اتومبیلرو است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9)
لغت نامه دهخدا

دنگل

دنگل
ابله. (ناظم الاطباء) (لغت فرس اسدی). در قزوین و آذربایجان امروز کلمه دَنگُل متداول است و آن را به معنی لاابالی و لاقید و بی اعتنا به امور استعمال کنند. (یادداشت مؤلف). ابله و نادان و احمق. (برهان) (از فرهنگ جهانگیری) (از شرفنامۀ منیری) (آنندراج). ابله و بی اندام. (لغت فرس اسدی). مردم ابله و نادان و احمق، و از اینجاست انگل که به معنی مزاحم و سرخر باشد. (لغت محلی شوشتر) :
گر دنگل آمد این پسرت تا کی
بربندیش به آخرهر مهتر.
ابوالعباس (از لغت فرس اسدی).
محتمل است در این شعر ’گر دنگل’ مرکب از گر + دنگل نباشد بلکه یک کلمه باشد چنانکه امروزه کرتنکل و کرتنکلا، بمعنی بی اندام و گول متداول است. (یادداشت دهخدا) ، بی اندام. (ناظم الاطباء) (لغت فرس اسدی) (آنندراج) (فرهنگ جهانگیری) (برهان) ، دیوث. (برهان) (فرهنگ جهانگیری) (انجمن آرا) (آنندراج) (ناظم الاطباء) ، ناشناس. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا

دنگل

دنگل
روبرو نشستن در مجلس باشد، و بعضی گویند به این معنی ترکی است. (برهان) (از فرهنگ جهانگیری). جلوس روبرو و زانوبه زانو، گروه و جماعت. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا