آنجا که دم میوه ها و جز آن باشد. (یادداشت مؤلف). که دم از آنجا روید. (انجمن آرا) : ازدم و دمگاه اویم دم گرفت دُمگه او دَمگهم محکم گرفت. مولوی (از آنندراج)
کورۀ زرگری و آهنگری و مسگری. (ناظم الاطباء) (از آنندراج) (از برهان) (از انجمن آرا). آنجای از آهنگری که جای دَم است. کوره. آتشگاه. دمگه. تابدان. (از یادداشت مؤلف). معرب آن داموق است. (از المعرب جوالیقی ذیل ص 149) ، گلخن حمام. (ناظم الاطباء) (ازآنندراج) (از برهان) (از انجمن آرا) ، جای نفس که دهان باشد. (انجمن آرا) (آنندراج). دمگه