معنی دم در - فرهنگ فارسی معین
معنی دم در
دم در((~. دَ کِ دَ))
سکوت کردن، خاموش شدن، مردن، نفس بند آمدن
تصویر دم در
فرهنگ فارسی معین
واژههای مرتبط با دم در
دم دم
دم دم
تازی از هندی ک افشانه گروهه ای (گلوله) که پس از پرتاب می ترکد و برابر پیمان لاهه 1899 ترسایی کاربرد آن روا نیست
فرهنگ لغت هوشیار
دم دار
دم دار
چاه یا نقب یا تونل که هوای آن سنگین باشد و انسان در آن دچار خفگی شود
فرهنگ فارسی عمید
ده در
ده در
دهی است از دهستان بالا بخش طالقان شهرستان تهران. واقع در 26هزارگزی خاور شهرک. آب آن از رود خانه گندآب تأمین می شود. سکنۀ آن 200 تن. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 1)
لغت نامه دهخدا
دم دم
دم دم
آوای طبل و کوس و غیره. (یادداشت مؤلف) : ظاهر از نغمۀ قمری همه کوکو شنوی حاصل از نوبت سلطان همه دم دم بینی. جمال الدین عبدالرزاق
لغت نامه دهخدا
دم دم
دم دم
گلولۀ دم دم، چاتْلَمه. نوعی گلوله. (یادداشت مؤلف)
لغت نامه دهخدا
دم دم
دم دم
دمادم. دمبدم. به هر دم زدنی. (شرفنامۀ منیری). رجوع به دمادم و دمبدم شود
لغت نامه دهخدا
دم بر
دم بر
آلتی فلزین از گچ بران. (یادداشت مؤلف). - دم بر دوسر، دم بری که دو سر داشته باشد و آن آلتی فلزی است از گچ بران. (یادداشت مؤلف)
لغت نامه دهخدا
جدول جو جستجوی پیشرفته در مجموعه فرهنگ لغت، دیکشنری و دایره المعارف گوناگون
© 2025 | تمامی خدمات جدول جو رایگان است.