جدول جو
جدول جو

معنی دل نمودگی

دل نمودگی((دِ. نِ دِ))
شفقت، مهربانی
تصویری از دل نمودگی
تصویر دل نمودگی
فرهنگ فارسی معین

واژه‌های مرتبط با دل نمودگی

دل نمودگی

دل نمودگی
اظهار میل. (ناظم الاطباء) : ملک نوح مقدم او را مکرم داشت و دل نمودگیها فرمود. (ترجمه تاریخ یمینی ص 112). ابوعلی مدتها بود که... از شراب تجافی نموده چون به جناب مأمون رسید و دل نمودگی کرد و به دوستکانی در خدمت او بزانو درآمد بستد و بنوشید. (ترجمه تاریخ یمینی)
لغت نامه دهخدا

دل آسودگی

دل آسودگی
عدم اضطراب. اطمینان. (یادداشت مرحوم دهخدا). آرامش دل. و رجوع به دل آسوده شود
لغت نامه دهخدا

دل نمودن

دل نمودن
مردمی و مهربانی نمودن. (از برهان). رحم کردن. دل بر چیزی لرزیدن. دل سوختن. (از آنندراج)
لغت نامه دهخدا

دل مردگی

دل مردگی
کیفیت و حالت دل مرده. افسردگی، کودنی. بلادت. (ناظم الاطباء). و رجوع به دل مرده شود
لغت نامه دهخدا