معنی دقمصه - فرهنگ فارسی معین
معنی دقمصه
- دقمصه((دَ مَ ص یا صَ))
- دردسر، موجب دردسر
تصویر دقمصه
فرهنگ فارسی معین
واژههای مرتبط با دقمصه
اقمصه
- اقمصه
- جَمعِ واژۀ قمیص. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). پیراهن ها. رجوع به قمیص شود
لغت نامه دهخدا
دعمصه
- دعمصه
- دعموصناک گردیدن آب. (از منتهی الارب). بسیار شدن دعموص و کفچلیزک در آب. (از اقرب الموارد). و رجوع به دعموص شود
لغت نامه دهخدا
دقمسه
- دقمسه
- مخمصه و دردسر و ناراحتی. ظاهراً تحریفی است از مخمصه. دخمصه. (فرهنگ لغات عامیانه)
لغت نامه دهخدا
دغمصه
- دغمصه
- فربهی و کثرت گوشت، و صغانی آنرا دغفصه ضبط کرده و شاید تصحیفی از آن باشد. (از ذیل اقرب الموارد از تاج)
لغت نامه دهخدا
درمصه
- درمصه
- تذلل و خواری کردن. (از ذیل اقرب الموارد از لسان)
لغت نامه دهخدا
دلمصه
- دلمصه
- برق انداختن و رخشان کردن متاع را. گویند: دلمص متاعه، یعنی آنرا برق انداخت. (از ذیل اقرب الموارد از لسان)
لغت نامه دهخدا