جدول جو
جدول جو

معنی دست کج

دست کج((دَ کَ))
کسی که دست او کج و معوج باشد، کنایه از دزد، جیب بر
تصویری از دست کج
تصویر دست کج
فرهنگ فارسی معین

واژه‌های مرتبط با دست کج

دست کج

دست کج
کج دست. کسی که دست او کج باشد. آنکه دست کج دارد، کنایه ازدزد. آنکه به دزدی خوی کرده است. دزد معتاد که عادت به دزدی دارد. معتاد به دزدی. دست شیره ای. ناخنکی
لغت نامه دهخدا

دست کم

دست کم
کمترین مقدار و میزان، حَدِّاَقَلّ، مینیمُم، کَمینِه
دست کم
فرهنگ فارسی عمید

دست کژ

دست کژ
کژدست. دست کج. رجوع به دست کج شود، ناخنکی. که از هرچه بیند نهانی اندکی برگیرد یا بدزدد
لغت نامه دهخدا

دست کجی

دست کجی
دست کج بودن. داشتن دستی ناراست، کنایه از دزدی. (از آنندراج). معتاد بودن به دزدی:
ای زلف مبر دل کسان را
این دست کجی ز سر بدر کن.
فوجی نیشابوری (از آنندراج)
لغت نامه دهخدا