دستی دستی دستی دستی عامداً. عمداً. بعمد. قاصداً. قصداً. بقصد. عالماً. به ارادۀ خود. بی اجبار. دستی. و رجوع به دستی شود لغت نامه دهخدا
دست بسته دست بسته آنکه دستهایش بسته باشد کسی که دستانش مقید باشد مقابل دست باز، زبون بی مقدار، مغلوب، بخیل خسیس، نماز گذار مصلی، عجیب و غریب: (کار دست بسته کرد) فرهنگ لغت هوشیار