جدول جو
جدول جو

معنی دست دستی

دست دستی((دَ دَ))
سرسری، سطحی، بیهوده، بی جهت
تصویری از دست دستی
تصویر دست دستی
فرهنگ فارسی معین

واژه‌های مرتبط با دست دستی

دستی دستی

دستی دستی
عامداً. عمداً. بعمد. قاصداً. قصداً. بقصد. عالماً. به ارادۀ خود. بی اجبار. دستی. و رجوع به دستی شود
لغت نامه دهخدا

دست بسته

دست بسته
آنکه دستهایش بسته باشد کسی که دستانش مقید باشد مقابل دست باز، زبون بی مقدار، مغلوب، بخیل خسیس، نماز گذار مصلی، عجیب و غریب: (کار دست بسته کرد)
فرهنگ لغت هوشیار

دست شستن

دست شستن
شستن دست های خود، کنایه از ناامید شدن و صرف نظر کردن از چیزی
دست شستن
فرهنگ فارسی عمید