جدول جو
جدول جو

معنی دست آموز

دست آموز
تربیت یافته، اهلی، انس گرفته
تصویری از دست آموز
تصویر دست آموز
فرهنگ فارسی معین

واژه‌های مرتبط با دست آموز

دست آموز

دست آموز
جانور وحشی که تربیت یافته و با صاحبش انس گرفته باشد
دست آموز
فرهنگ فارسی عمید

دست نماز

دست نماز
وضو، آبدست، شستن، روی و دستها و مسح کردن سر و پاها
دست نماز
فرهنگ لغت هوشیار