معنی دس - فرهنگ فارسی معین
واژههای مرتبط با دس
دس
- دس
- مانند، شبیه، نظیر، برای مِثال ندید و نبیند تو را هیچ کس / گه رزم مثل و گه بزم دس (عنصری - ۳۵۶)
فرهنگ فارسی عمید
دس
- دس
- به یونانی به معنی هندسه است، به هندی عدد ده را گویند که به عربی عشره خوانند. (برهان)
لغت نامه دهخدا
دس
- دس
- گل پخته. (جهانگیری) (الفاظ الادویه). گل سخت را گویند و گل پخته نیز بنظر آمده است. (از برهان). سفال
لغت نامه دهخدا
دس
- دس
- پنهان. (ناظم الاطباء) ، پنهانکاری:
دس و سنگ کم و ترازوی کژ
همه تدبیر مرد غدار است.
ناصرخسرو.
- دس کردن، پنهان کردن. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا