جدول جو
جدول جو

معنی دژآهنگ

دژآهنگ((~. هَ))
بددل، بداندیش، بدخوی، به خشم آمده، دژآگاه
تصویری از دژآهنگ
تصویر دژآهنگ
فرهنگ فارسی معین

واژه‌های مرتبط با دژآهنگ

دژآهنگ

دژآهنگ
بد خوی تند خوی، خشمگین غضبناک، تیر تخش، زوبین سنان کوچک
دژآهنگ
فرهنگ لغت هوشیار

دژآهنگ

دژآهنگ
آهنگ کننده به سوی دژ، تیر یا زوبینی که به سوی قلعه و حصار پرتاب کنند
دژآهنگ
فرهنگ فارسی عمید

دژآهنگ

دژآهنگ
بدآهنگ، بداندیش، بدنیت، بدخواه، بدکردار، بدخو، تندخو، برای مِثال ز بس کینه جوی و دژآهنگ بود / فراخای گیتی براو تنگ بود (عنصری - ۳۵۴)
دژآهنگ
فرهنگ فارسی عمید

دژ آهنج

دژ آهنج
بد خوی تند خوی، خشمگین غضبناک، تیر تخش، زوبین سنان کوچک
دژ آهنج
فرهنگ لغت هوشیار

دودآهنگ

دودآهنگ
دودکش، تنوره، برای مِثال حجره ای با چهار دودآهنگ بر دل و دیده چون نباشد تنگ (نظامی۴ - ۷۳۵)، تنورۀ بالای گلخن یا مطبخ
دودآهنگ
فرهنگ فارسی عمید

سرآهنگ

سرآهنگ
پیشرو لشکر که بعربی مقدمهالجیش خوانند و بترکی هراول گویند. (آنندراج) (برهان). پیشرو لشکر. (شرفنامۀ منیری) :
طلایه نگه کن که از خیل کیست
سرآهنگ این دوده را نام چیست.
فردوسی.
و هر کس را از آن مقدمان و سرآهنگان نیکوئیها کرد. (فارسنامۀ ابن البلخی ص 46). و همه اصفهبدان و سرآهنگان و سرلشکر جدا کرد. (فارسنامۀ ابن البلخی ص 67).
سر سرهنگان سرهنگ محمد هروی
که سرآهنگان خوانند مر او را سرهنگ.
سنائی.
سرآهنگ تا ساقه از تیر و تیغ
برآورد کوهی ز دریا بمیغ.
نظامی.
درای شتر خاست از کوچگاه
سرآهنگ لشکر درآمد براه.
نظامی.
و ابوعبداﷲ محمد و ابواحمدسرآهنگ و... در وجود آمدند. (تاریخ قم ص 235).
، عسس و شحنه و میر شب. (آنندراج) :
ز صدر خاص ده عارض بدرکرد
سرآهنگان شب بیدارتر کرد.
نزاری قهستانی (از آنندراج).
، تارگنده باشد که بر تارها بکشند. آن را تیر هم گویند. (آنندراج). تار گنده را نیز گویند که بر سازها کشند. (برهان) (رشیدی) :
عدو اگر نبود گو مباش آن بدرگ
بریشمی است بر این ارغنون سرآهنگی
بقای جان تو بادا کدام اوتار است
که گر بلرزد تاری قفا خورد چنگی.
اخسیکتی.
جماعت مغنیان بریشم سرآهنگی از برای جمال را بندند. (لباب الالباب عوفی ج 2 ص 244 و 245) ، خوانندگی و نوازندگی. (آنندراج) :
نشست و در زبان بگرفت در عشاق آهنگی
که ساز زهره را بشکست در حیرت سرآهنگش.
سیف اسفرنگ (از آنندراج)
لغت نامه دهخدا

دودهنگ

دودهنگ
دودآهنگ. دودهنج. دودآهنج. (از ناظم الاطباء) (از برهان) :
آن جنت ارم بین چون دودهنگ نمرود
وآن کعبۀ کرم بین چون بادیه مشمر.
شرف شفروه.
کآن باز را که قلۀ عرش است جای آن
در دودهنگ خاک خطا باشد آشیان.
خاقانی.
رجوع به دودآهنج و دودآهنگ در همه معانی شود
لغت نامه دهخدا