جدول جو
جدول جو

معنی درز گرفتن

درز گرفتن((~. گِ رِ تَ))
دوختن شکاف جامه، کوتاه کردن سخن برای جلوگیری از فاش شدن رازی
تصویری از درز گرفتن
تصویر درز گرفتن
فرهنگ فارسی معین

واژه‌های مرتبط با درز گرفتن

درز گرفتن

درز گرفتن
دوختن، قسمتی از پارچه را روی هم نهادن و بدرازا دوختن بقصد کاستن از عرض آن همچنان که دو کنار جامه را، درز گرفتن مطلبی یا کلامی یا کمر چیزی، کوتاه کردن گفتگوی آن. به اختصار آن کوشیدن. به کوتاهی آن پرداختن. (یادداشت مرحوم دهخدا). کوتاه آمدن در سخن و مطلبی را سربسته و ابتر گذاشتن برای احتراز از ملال شنوندگان یا علل دیگر. (فرهنگ لغات عامیانۀ جمالزاده)
لغت نامه دهخدا

درد گرفتن

درد گرفتن
متوجع شدن: شکمش درد گرفت و بس ثفل از زیر او بیرون آمد. (ترجمه تفسیر طبری).
گفت بخوردم کرم درد گرفتم شکم
سر بکشیدم دو دم مست شدم ناگهان.
لبیبی.
او را (رابعه را) دیدم با کوزه ای شکسته... و خشتی که وقتی سر بر آنجا نهادی و گفت:دلم درد گرفت. (تذکره الاولیاء عطار). برق، درد گرفتن شکم گوسفندان از خوردن بروق. (تاج المصادر بیهقی)، متألم شدن. درد خاستن. مبتلی به درد و رنج شدن
لغت نامه دهخدا

درس گرفتن

درس گرفتن
آموختن. فراگرفتن مطلبی از کسی به تعلیم. تعلم:
که حسن باشد مرید و امتم
درس گیرد هر صباح از تربتم.
مولوی.
گلی که درس تبسم ز غنچۀ تو گرفت
چه خنده های نمک ریز بر صبا که نکرد.
طالب معنوی (از آنندراج).
، عبرت گرفتن
لغت نامه دهخدا

در گرفتن

در گرفتن
اتخاذ کردن اخذ کردن، آتش گرفتن مشتعل شدن، یا آتش در گرفتن آتش افتادن شعله ور شدن، اثر کردن تاثیر کردن، پرداختن مشغول شدن، آغاز کردن
فرهنگ لغت هوشیار

در گرفتن

در گرفتن
آتش گرفتن، شعله ور شدن، سوختن، اثر کردن، تاثیر کردن
در گرفتن
فرهنگ فارسی عمید