حالت درازنفس. درازنفس بودن. رجوع به درازنفس شود، کنایه از پرگویی یعنی کلام را طویل کردن و بسیار گفتن. (غیاث). زیاده گویی. (آنندراج). روده درازی. پرچانگی. وراجی: درازنفسی از حد گذشت می کوشم در اختتام دعا و در اختصار بیان. سنجر کاشی (آنندراج). - درازنفسی کردن، پرچانگی کردن. پرگویی کردن. وراجی کردن. زنخ زدن: هَرف، فزونی و درازنفسی کردن در مدح و ثنا. (از منتهی الارب)
لغت آلمانی به معنای سنگ اژدها، تخته سنگ شیب داری است به ارتفاع 325 متر، کنار رود راین جنوب شهر بن در آلمان غربی. صحنۀ افسانۀ پیروزی زیگفرید بر اژدهاست. خرابه های قلعۀ دراخنبورگ (از قرن 12 میلادی) بر قلۀ آنست. (دایره المعارف فارسی)
درازنویسنده. منشی. طومارنویس. کسی که روی کاغذهای دراز طوماروار چیز می نویسد. (فرهنگ لغات عامیانه) ، نام مستهزآنه که متجددین علوم مالیه به مستوفیان و سیاق دانان می دادند. (یادداشت مرحوم دهخدا). و رجوع به دراز نوشتن و درازنویسی شود