معنی دراز کردن - فرهنگ فارسی معین
معنی دراز کردن
- دراز کردن((~. کَ دَ))
- طولانی کردن، به فلک بستن
تصویر دراز کردن
فرهنگ فارسی معین
واژههای مرتبط با دراز کردن
دراز کردن
- دراز کردن
- ممتد کردن طولانی کردن، چیزی را پهن کردن گستردن، شکنجه کردن بفلکه بستن
فرهنگ لغت هوشیار