جدول جو
جدول جو

معنی در کردن

در کردن((دَ کَ دَ))
بیرون کردن، گنجانیدن، داخل کردن
تصویری از در کردن
تصویر در کردن
فرهنگ فارسی معین

واژه‌های مرتبط با در کردن

در کردن

در کردن
بیرون کردن خارج کردن، یا در کردن تیر (گلوله) پرتاب کردن تیر (گلوله)، گنجانیدن داخل کردن (از اضداد)، کم کردن حط کردن موضوع کردن
فرهنگ لغت هوشیار

در کردن

در کردن
بیرون کردن، خارج کردن، شلیک کردن، داخل کردن، مخلوط کردن
در کردن
فرهنگ فارسی عمید

درج کردن

درج کردن
گنجاندن جا دادن گنجانیدن و نوشتن مطلبی در کتاب رساله و مانند آن
درج کردن
فرهنگ لغت هوشیار

درد کردن

درد کردن
احساس دردی در عضوی از اعضای بدن، پایم درد میکند
درد کردن
فرهنگ لغت هوشیار

دک کردن

دک کردن
دور کردن کسی را بتدبیر دک کردن کسی را وی را ببهانه ای از مجلس یا محلی بیرون کردن
فرهنگ لغت هوشیار