در باختن در باختن بازی کردن باختن، خرید و فروخت کردن بیع و شری کردن، بخشیدن عطا کردن، وام دادن قرض دادن، از دست دادن باختن، (تصوف) محو کردن اعمال ماضی از نظر خود فرهنگ لغت هوشیار
پر ساختن پر ساختن پر کردن، انباشتن، چیزی را در ظرفی ریختن یا جا دادن که تمام آن را فرا گیرد، آکَندَن، آگَندَن، آکَنیدَن فرهنگ فارسی عمید
هدر ساختن هدر ساختن بهدردادن: (همچو کرم سرکه اوناگه زشیرین انگبین بیخرد چون کرم پیله جان خودسازدهدر) (ناصرخسرو) فرهنگ لغت هوشیار
غدر ساختن غدر ساختن بی وفائی و مکر و خیانت کردن: کسی کوبر پدر این غدر سازد دگر بیگانگان را کی نوازد. نظامی لغت نامه دهخدا
دور ساختن دور ساختن راندن. دورکردن. بیرون کردن. (یادداشت مؤلف). متخ. (منتهی الارب) : اجتفاء، دورساختن کسی را از جای وی. (منتهی الارب) : به آن خواری که سگ را دور می سازند از مسجد مکرر رانده ام از آستان خویش دولت را. صائب تبریزی. رجوع به دورکردن شود لغت نامه دهخدا