معنی در دم - فرهنگ فارسی معین
معنی در دم
در دم((دَ دَ))
بی درنگ، همان دم، در زمان، فوراً
تصویر در دم
فرهنگ فارسی معین
واژههای مرتبط با در دم
در هم
در هم
مشوش مختلط شوریده آشفته یا در هم و برهم. آمیخته، متفرق، شوریده پریشان
فرهنگ لغت هوشیار
در غم
در غم
نغمه و نوایی است از موسیقی که در حالت غم شنونده نوازند تا وی از غم بیرون آید
فرهنگ لغت هوشیار
دم دم
دم دم
تازی از هندی ک افشانه گروهه ای (گلوله) که پس از پرتاب می ترکد و برابر پیمان لاهه 1899 ترسایی کاربرد آن روا نیست
فرهنگ لغت هوشیار
دره دم
دره دم
دهی است از دهستان جنب رودبار بخش رامسر شهرستان شهسوار. واقع در 40هزارگزی جنوب باختری رامسر و9هزارگزی رودبار. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 3)
لغت نامه دهخدا
درقدم
درقدم
دهی است از دهستان خواشید بخش ششتمد شهرستان سبزوار واقع در 20 هزارگزی باختر ششتمد و 15 هزارگزی باختر راه شوسۀ سبزوار به کاشمر با 290 تن سکنه. آب آن از قنات و راه آن اتومبیل رو است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9)
لغت نامه دهخدا
دم دم
دم دم
آوای طبل و کوس و غیره. (یادداشت مؤلف) : ظاهر از نغمۀ قمری همه کوکو شنوی حاصل از نوبت سلطان همه دم دم بینی. جمال الدین عبدالرزاق
لغت نامه دهخدا
جدول جو جستجوی پیشرفته در مجموعه فرهنگ لغت، دیکشنری و دایره المعارف گوناگون
© 2025 | تمامی خدمات جدول جو رایگان است.