جدول جو
جدول جو

معنی دخیل بستن

دخیل بستن((~. بَ تَ))
بستن بندی به ضریح یکی از بقاع متبرکه به منظور برآورده شدن حاجت
تصویری از دخیل بستن
تصویر دخیل بستن
فرهنگ فارسی معین

واژه‌های مرتبط با دخیل بستن

دخیل بستن

دخیل بستن
نیار بستن رشته بستن تکه پارچه یا ریسمانی را بر جایگاه یا درختی اشویی بستن بستن بندی بضریح یکی از بقاع متبرکه بر آورده شدن حاجت
فرهنگ لغت هوشیار

دخیل بستن

دخیل بستن
بستن بندی به ضریح یکی از امامان هنگام دخیل شدن و مراد خواستن
دخیل بستن
فرهنگ فارسی عمید

دخیل بستن

دخیل بستن
پاره و کهنه به پنجرۀ ضریحی به نیت برآمدن حاجتی گره بستن. خرقه به ضریحی یا درخت نظرکرده ای یا سقاخانه ای برای برآمدن حاجتی گره زدن
لغت نامه دهخدا

خیال بستن

خیال بستن
تصور کردن. پنداشتن. توهم کردن. (ناظم الاطباء). خیال کردن. اندیشیدن. تخیل. (یادداشت مؤلف). حصول تصور و پندار: حصیری را خیال بست چنانکه مستان را بندد که... فرود نیامد. (تاریخ بیهقی). ملوک را خیالها بندد و کس به اعتقاد و به دل ایشان چنانکه باید راه نیابد و احوال ایشان را درنیابد. (تاریخ بیهقی). عجب دارم از آن قوم که ایشان خیال بندند که اهل سنت و جماعت را با اهل بیت چیزی در راه است. (تذکره الاولیاء عطار).
ای که گشتی تو پای بند عیال
دگر آسودگی مبند خیال.
سعدی (گلستان).
هر آنکه تخم بدی کشت و چشم نیکی داشت
دماغ بیهده پخت و خیال باطل بست.
سعدی (گلستان).
با شیر پنجه کردن روبه نه عقل بود
باطل خیال بست و خلاف آمدش گمان.
سعدی.
خیال بسته و بر باد عمر تکیه زده
به پنجروز که در عیش و در تماشایی.
سعدی
لغت نامه دهخدا

دلیل جستن

دلیل جستن
در پی دلیل برآمدن. استدلال، راهنما جستن. راهبر جستن. بلد راه طلبیدن:
سوءالت صوابست و فعلت جمیل
به منزل رسد هرکه جوید دلیل.
سعدی
لغت نامه دهخدا

نخل بستن

نخل بستن
نخلبندی کردن. عمل نخلبند. رجوع به نخلبند شود:
بر سبزه ز سایه نخل بندد
بر قامت سرو و گل بخندد.
نظامی.
رطب را استخوان آن شب شکستند
که خرمای لبت را نخل بستند.
نظامی.
همه نخلبندان بخایند دست
ز حیرت که نخلی چنین، کس نبست.
سعدی.
خزان ز سردی آهم چو بید میلرزد
اگرچه در نفسی نخل صد چمن بندم.
صائب.
، مایۀ نخل نر را به نخل ماده رسانیدن. (حواشی وحید بر ص 116 شرفنامۀ نظامی) ، نخل محرم یا نخل عزا یا نخل تابوت را تزیین کردن وآراستن.
- نخل کسی را بستن، نخل عزای کسی را بستن:
خار مژگان را به چشم کم مبین دیگر کلیم
چار موسم از گلش نخل شهیدان بسته ایم.
کلیم (از آنندراج)
لغت نامه دهخدا