طبقۀ سخت زمین. طبقه ای از زمین که از شن و سنگ و خاک باشد و سخت و محکم. تُرس. دژ. زمینی است سخت میان زمین سست سطح زمین و زمین سست دیگر زیر خود که به اصطلاح مقنیان آنرا آبکش نامند. طبقه ای از زمین که بسیار سخت است و پی دیوار بر آن نهند، خاک طبقۀ سخت زمین، صلب و جامد. جسمی که ذرات آن بهم چسبیده است مانند سنگ و چوب. جامد
هر چیز که به آلودگی شیره و جز آن چسبنده باشد. هر چیز که در آن دوشاب و شیره و عسل و امثال آن مالیده شده باشد و بردست و پا بچسبد. (برهان). چسبنده. دوسنده. لزج. دِقِن و دقن چیزی را گویند که بر آن شیره و دوشاب و عسل مالیده شود و بدست و پا بچسبد. (لغت محلی شوشتر)
یکی از یازده طایفۀ بزرگ ساکن تنکابن به عهد رابینو. ده طایفۀ دیگر عبارتند از: خلعت بری، قوی اوصلو (قوی حصارلو) ، کلانتریه، فقیه، طالش، گلیج، اساس، شورج، طالقانی و رودباری. (سفرنامۀ رابینو بخش انگلیسی ص 22 و ص 44 ترجمه آن)
صاحب برهان گوید بعربی مرغ صحرایی را گویند اما به این معنی در عربی نیست. (حاشیۀ برهان). به فارسی کبک دری و در تنکابن کوه کرک، از طاوس بزرگتر و خاکستری رنگ ومخطط سفید بسیار ریزه و در کوههای بسیار بلند باشد. (تحفۀ حکیم مؤمن). فاضلترین مرغ بری بود و به شیرازی وی را طخال گویند و بعد از وی شحرور و سمانی پس حجل و دراج و طیهوج و شفنین و فرخ الحمام و ورشان و فواخیت و طبیعت آن گرم و خشکست. (اختیارات بدیعی). پرنده ای از راستۀ دندانی نوکان و از تیره سبکبالان با شکل و هیأتی شبیه به ساز چابک و با بدن کشیده و پرهای برنگ های قرمز و خاکستری و زیر شکم روشن و خالهای قهوه ای و خوش آواز و جزء پرندگان خواننده است و حدود بیست نوع از آن شناخته شده است که همگی در آسیا و اروپا و افریقا پراکنده اند. - دج صغیر، ازانواع کوچکتر دج مهر خرمن. چون دانۀ گندم یا جو را در خرمنگاه از کاه جدا و توده کنند و خواهند که شب هنگام یا تا گاه تقسیم از دستخوردگی مصون ماند آنرا دج کنند یعنی قطعه چوبی دسته دار را که بر سطح آن خطوطی یا اشکالی کنده گری و نجارت شده است به اطراف تودۀ غله جای جای قرار دهند و بفشارند تا نقش آن خطوط و اشکال بر تودۀ غله پیدا آید و شکسته شدن این نشانه ها برداشته شدن قسمتی از تودۀ غله را نشان دهد. و رجوع به دج کردن شود