جدول جو
جدول جو

واژه‌های مرتبط با دب

دب

دب
نگارجامه، پس گایی کونگایی، پنهانداری خرس، پیری پر موی پرپشم نرم رفتن، سرایت کردن خرس جمع ادباب دببه
فرهنگ لغت هوشیار

دب

دب
خِرس، پستاندار گوشت خوار تنومند با دمی کوتاه و بدنی پوشیده از مو به رنگ زرد تیره، قهوه ای یا سفید که بر کف پا راه می رود و هنگام جنگ بر روی دو پا می ایستد
دب اصغر: در علم نجوم یکی از صورت های فلکی شمالی مرکب از چندین ستاره در سمت قطب شمال که هفت ستارۀ روشن آن دیده می شود و در دنبالۀ آن ستارۀ قطبی یا جدی قرار دارد، هفت خواهران، هفت برادران، هفت برارو، هفت اورنگ کهین، خرس کوچک، بنات النعش صغری
دب اکبر: در علم نجوم یکی از صورت های فلکی شمالی مرکب از چندین ستاره در سمت قطب شمال نزدیک دب اصغر که هفت ستارۀ روشن آن دیده می شود، خرس بزرگ، بنات النعش کبری، هفت اورنگ مهین، هفت خواهران بزرگ، هفت برادران بزرگ
دب
فرهنگ فارسی عمید

دب

دب
خزیدن روی زمین، با دست و پا راه رفتن، سرایت کردن بیماری در بدن، کهنگی در جامه
دب
فرهنگ فارسی عمید

دب

دب
لواطت و اغلام. (غیاث) (آنندراج). از پس رفتن. (آنندراج). از دبر با کسی گرد آمدن
لغت نامه دهخدا

دب

دب
از روزهای هندوان قدیم است بنا بر روایات کهن آنان.
- سنه دب، از سالهای هندوان قدیم است بنا بر روایت کهن آنان. (ماللهند بیرونی ص 168 و 185 و 186 و 187 و 188 و 204 و 312)
لغت نامه دهخدا

دب

دب
خرس. (دهار) (منتهی الارب). خرس نر. ج، اَدُب. (مهذب الاسماء). ج، دِباب. (مهذب الاسماء). ج، اَدباب. دَبَبَه. (منتهی الارب). حکیم مؤمن در تحفه آرد: بفارسی خرس و به ترکی آیو گویند ازسایر حیوانات محیل تر و شدیدالقوه و کثیرالخوف است در دوم گرم و در سوم رطب و مسن او یابس المزاج و جوان او شدیداللزوجه است... اگر قدری از خون خرس به کسی که نو دیوانه باشد بدهند عاقل شود. (برهان). و نیز رجوع به تذکرۀ ضریرانطاکی و صبح الاعشی ج 2 ص 48 شود، در تداول فارسی چون گویند جوانی دب است یا مردی دب است، مراد جوان خودرای و ناتراشیده است.
- دب بودن، خشن و متکبر بودن.
، بنات النعش. هفتورنگ. دو صورت اند از ترکیب کواکب قریب قطب شمالی.
- دب اصغر، خرس خرد. هفتورنگ کهین. بنات النعش خرد. رجوع به دب اصغر در ردیف خود شود.
- دب اکبر، خرس بزرگ. هفتورنگ مهین. بنات النعش بزرگ. رجوع به دب اکبر در ردیف خود شود.
- دب البحر، نوعی حیوان دریائی علفخوار پستاندار و ذوحیاتین به افریقا و امریکا. (دزی ج 1 ص 421).
- دب الورد، نام نوعی کرم که بر گلهای سرخ یافته شود. (دزی ج 1 ص 421).
، گاو کوهی. (اما ازمآخذ مهم این یادداشت تأیید نشد)
طریقۀ نیک باشد یا بد، یقال فعلت کذا من شب الی دب (و یبنیان علی الفتح ایضاً) ، ای من الشباب الی وقت الدبیب بالعصا، یعنی از جوانی تا پیری. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا

دب

دب
بیهوش:
بگذر از نفی ای پسر هستی طلب
این بیاموز ای پسر زان ترک دب.
مولوی
لغت نامه دهخدا