جدول جو
جدول جو

معنی داو دادن

داو دادن((دَ))
حق تقدم برای حریف قایل شدن
تصویری از داو دادن
تصویر داو دادن
فرهنگ فارسی معین

واژه‌های مرتبط با داو دادن

داو دادن

داو دادن
در بازی یا در قمار حق تقدم برای حریف قائل شدن، نوبت دادن
داو دادن
فرهنگ فارسی عمید

داو دادن

داو دادن
نوبت بازی دادن در نرد و شطرنج، مجال دادن. مهلت دادن. گذاردن:
هر خری در خرمنش میکرد گاو
کشته را هرگز سگان ندهند داو.
مولوی
لغت نامه دهخدا

داد دادن

داد دادن
به داد کسی رسیدن و حکم به عدل و داد کردن، کنایه از چنان که سزاوار است رفتار کردن، کنایه از چنان که شاید و باید کاری انجام دادن
داد دادن
فرهنگ فارسی عمید

دان دادن

دان دادن
چینه دادن مرغ را. دانه به طیور دادن. رجوع به دانه دادن شود
لغت نامه دهخدا

دوا دادن

دوا دادن
دوا خوراندن. دارو خورانیدن، نوشابه دادن. مسکر خوراندن، مسموم کردن. سم خورانیدن. سم دادن. (یادداشت مؤلف). چیزخور کردن
لغت نامه دهخدا