جدول جو
جدول جو

معنی دان پاشیدن

دان پاشیدن
کنایه از تطمیع کردن و به جانب خود آوردن
تصویری از دان پاشیدن
تصویر دان پاشیدن
فرهنگ فارسی معین

واژه‌های مرتبط با دان پاشیدن

دان پاشیدن

دان پاشیدن
دان پاچیدن، فریفتن با عطا و دهش و یا طرق دیگر
لغت نامه دهخدا

دانه پاشیدن

دانه پاشیدن
فرو ریختن و پراکنده کردن دانه، افشاندن دانه
دانه پاشیدن
فرهنگ لغت هوشیار

دانه پاشیدن

دانه پاشیدن
فروریختن و پراکنده کردن دانه. افشاندن دانه. دانه افشانی. پراکندن دانه:
بیابان را غزالی نیست بی خلخال چون لیلی
ز زنجیرجنون پاشیدم از بس دانه در صحرا.
صائب.
، فریفتن بتدریج با عطا و دهشی. از راه بردن کسی با بخشیدن و دادن چیزی اندک بوی
لغت نامه دهخدا

دان پاچیدن

دان پاچیدن
دان پاشیدن. دانه پاچیدن. پراکندن دانه بر زمین طیور را. چینه نهادن، بقصد فریفتن مالی دادن
لغت نامه دهخدا

خاک پاشیدن

خاک پاشیدن
خاک ریختن بر. خاک پراکندن بر. حَثو. (تاج المصادر بیهقی) :
گرش پای بوسی نداردت پاس
ورش خاک پاشی ندارد هراس.
سعدی (بوستان)
لغت نامه دهخدا

مال پاشیدن

مال پاشیدن
مال افشاندن. مال بخشیدن. زر و سیم افشاندن:
مال پاشیدن و پوشیدن اسرار کسان
باده نوشیدن و بوسیدن معشوقۀ مست.
خاقانی
لغت نامه دهخدا