معنی دالان داری - فرهنگ فارسی معین
معنی دالان داری
دالان داری
پولی که دالاندار به عنوان انعام از خریداران اجناس کاروانسرا می گرفت
فرهنگ فارسی معین
واژههای مرتبط با دالان داری
دالان داری
دالان داری
شغل و عمل دالان دار، کنایه از پولی که دالان دار از کسانی که کالایی در کاروان سرا خریداری کنند به رسم انعام می گیرد
فرهنگ فارسی عمید
دالانداری
دالانداری
پولی که دالاندار بعنوان انعام از خریداران اجناس کاروانسرا گیرد
فرهنگ لغت هوشیار
دالان دار
دالان دار
نگهبان کاروان سرا که در دالان کاروان سرا می نشیند و مراقب ورود و خروج مردم و اجناس است، سرایدار
فرهنگ فارسی عمید
دالانداری
دالانداری
عمل دالاندار، شغل دالاندار، کار دالاندار، مبلغی که به دالاندار دهند، پولی که محافظ دالان را دهند، اجرت دالاندار، قسمی خراج
لغت نامه دهخدا
تاوان داری
تاوان داری
ضمانت، پذیرفتاری، ضمان، رجوع به تاوان و سایر ترکیبات آن شود
لغت نامه دهخدا
دوکان داری
دوکان داری
اداره کردن دکان. دکانداری. شغل دکاندار، محافظت دکان، زبان گرمی و تملق و چاپلوسی. (ناظم الاطباء). نیرنگ سازی و حقه بازی
لغت نامه دهخدا
دالاندار
دالاندار
محافظ کاروانسرا سرایدار کاروانسرا. حافظ دالان و بازار تنگ است که بر دو سو دکان دارد
فرهنگ لغت هوشیار
دالاندار
دالاندار
خداوند و مالک و دارندۀ دالان، حافظ دالان، و دالان بازار تنگ است که بردوسو دکان دارد، نگهبان سرا یا تیمچه یا بازار تنگ سرپوشیده، مناسبت آنکه مقیم دالان کاروانسرا و تیمچه و بازار است و خروج اشخاص و اجناس را مراقبت دارد
لغت نامه دهخدا
جدول جو جستجوی پیشرفته در مجموعه فرهنگ لغت، دیکشنری و دایره المعارف گوناگون
© 2025 | تمامی خدمات جدول جو رایگان است.