جدول جو
جدول جو

واژه‌های مرتبط با داستار

داستار

داستار
داسار، دلال و سمسار باشد و به عربی بیاع گویند، (برهان)
لغت نامه دهخدا

باستار

باستار
(مبهمات) فلان بهمان. یا با ستار و بیستار. فلان و بهمان
باستار
فرهنگ لغت هوشیار

داستان

داستان
افسانه، سرگذشت، حکایت دستان، قصه، مثل
داستان راندن: کنایه از داستان گفتن، قصه گفتن، حکایت کردن
داستان زدن: افسانه گفتن، مثل زدن، برای مِثال شگفت آمدش داستانی بزد / که دیوانه خندد ز کردار خود (فردوسی - ۳/۳۷۶)
داستان شدن: کنایه از مشهور شدن، بلندآوازه شدن، برای مِثال از مردمی میان جهان داستان شدی / جز داستان خویش دگر داستان مخوان (فرخی - ۲۹۷)
داستان
فرهنگ فارسی عمید