جدول جو
جدول جو

معنی دارحلقه

دارحلقه((حَ قِ))
یکی از اسباب های ژیمناستیک شامل دو حلقه آویخته از میله ای به ارتفاع 5/5 متر که ورزشکار با گرفتن حلقه ها و آویزان شدن از آن به اجرای حرکات نمایشی می پردازد
فرهنگ فارسی معین

واژه‌های مرتبط با دارحلقه

دارالقز

دارالقز
محلۀ بزرگی از بغداد قدیم است که اکنون ویران شده و جای آن با بغداد کنونی نزدیک یک فرسخ فاصله دارد. ابوحفص عمر بن محمد دارالقزی منسوب به این ناحیت است. (معجم البلدان)
لغت نامه دهخدا

دارهله

دارهله
اسم هندی عروق الصباغین. (تحفۀ حکیم مؤمن). دارویی گیاهی است
لغت نامه دهخدا

سرحلقه

سرحلقه
سردار جماعت. (آنندراج). پیشوا. رئیس:
در خرقه چو آتش زدی ای عارف سالک
جهدی کن و سرحلقۀ رندان جهان باش.
حافظ.
گر حلقۀ دام است وگر حلقۀ زنجیر
سرحلقه بغیر از من دیوانه کدام است.
ابوطالب کلیم (از آنندراج).
- سرحلقۀ ده عقل، کنایه از عقل اول. (غیاث)
لغت نامه دهخدا