جدول جو
جدول جو

معنی دارالخلافه

دارالخلافه((خِ فَ))
شهر محل اقامت خلیفه اسلام، پایتخت سلطان
تصویری از دارالخلافه
تصویر دارالخلافه
فرهنگ فارسی معین

واژه‌های مرتبط با دارالخلافه

دارالخلافه

دارالخلافه
سرای خلیفه، مرکز خلافت، جای اقامت خلیفۀ اسلام، در دورۀ قاجاریه پایتَخت، شهری که مرکز سیاسی یک کشور و محل اقامت پادشاه یا رئیس جمهوری و هیئت دولت باشد، تَختگاه، عاصِمِه، سَوادِ اَعظَم، دارُالمُلک، دارُالسَلطَنِه
دارالخلافه
فرهنگ فارسی عمید

دار الخلافه

دار الخلافه
پایتخت سرای خلفیه، شهر پایتخت خلیفه (چنانکه بغداد را دار الخلافه می گفتند)، سرای شاه قصر سلطنتی: (پیش از وفات ملکشاه در بازار (پیش از وفات ملکشاه در بازار اصفهان آنجا که امروز ندرسه ملکه خاتون است دارالخلافه ساخت و او را آنجا بنشاند)، پایتخت سلطان (چنانکه تهران را در عهد قاجار دارالخلافه می گفتند) جای اقامت پادشاه، پایتخت
فرهنگ لغت هوشیار

دارالضیافه

دارالضیافه
مهمانسرا خوراکده جایی که در آن از مهمانان پذیرایی کنند مهمانخانه مهمانسرای
فرهنگ لغت هوشیار

دارالضیافه

دارالضیافه
جای پذیرایی از مهمانان، جایی که در آن مهمانان را پذیرایی کنند، مهمان خانه، مهمان سرا
دارالضیافه
فرهنگ فارسی عمید

دارالضیافه

دارالضیافه
مهمانخانه. جای پذیرایی از مهمان. (ناظم الاطباء). مضیف
لغت نامه دهخدا