جدول جو
جدول جو

معنی دادگستر

دادگستر((گُ تَ))
آن که اجرای عدالت کند، عادل، خدای تعالی
تصویری از دادگستر
تصویر دادگستر
فرهنگ فارسی معین

واژه‌های مرتبط با دادگستر

دادگستر

دادگستر
آنکه عدل و داد را میان مردم گسترش دهد، دادگسترنده، دادگر، عادل
دادگستر
فرهنگ فارسی عمید

دادگستر

دادگستر
دادور. دادگر. عادل. عادلی که عدل و داد را در میان مردم جاری کند و مبسوط سازد. (انجمن آرای ناصری) :
بدویست کیهان خرم بپای
همو دادگستر به هر دو سرای.
فردوسی.
هر آن شاه کو دادگستر بود
به هر دو جهان شاه سرور بود.
فردوسی.
بشد بخت ایرانیان کندرو
شد آن دادگستر جهان دیده زو.
فردوسی.
شه عالم عادل دادگستر
که بی چاکر او نیابی دیاری.
فرخی.
ملک بوسعید آفتاب سعادت
جهاندار و دین پرور و دادگستر.
فرخی.
چو گفت این سخن دادگسترعزیز
نگفتند دیگر در این باب چیز.
شمسی (یوسف و زلیخا).
بیندیش تا چیست مردم که او را
سوی خویش خواند ایزد دادگستر.
ناصرخسرو.
دستور دادگستر سلطان دادورز
مسعودسعد ملکت سلطان کامگار.
سوزنی.
تا حشر فذلک بقا باد
توقیع تو دادگستران را.
خاقانی.
پادشاه عالم عادل دادگستررعیت پرور. (سندبادنامه سمرقندی ص 342). و پادشاه را هفت وزیر شایسته بود هر یک کامل و عاقل و ناصح و فاضل و ملک پرور و دادگستر. (سندبادنامه ص 78). پادشاه میمون عالم عادل دادگستر دین پرور. (سندبادنامه ص 342).
بهار میگذرد دادگسترا دریاب
که رفت موسم و حافظ هنوز می نچشید.
حافظ.
، نام خدای عز و جل. (برهان) :
مگر دادگستر ببخشایدم
مگر ز آتش تیز نگزایدم.
شمسی (یوسف و زلیخا).
ولیکن حکمتش گر تو ندانی
روا باشد که داند دادگستر.
ناصرخسرو.
، دل که به عربی قلب گویند. (برهان)
لغت نامه دهخدا

دادگستری

دادگستری
عمل دادگستر، وزارتخانه یا اداره ای که به دعاوی حقوقی و جزائی رسیدگی کند و داد مردم دهد
فرهنگ لغت هوشیار

دادگستری

دادگستری
وزارتخانه یا اداره ای که به امور حقوقی و جزایی رسیدگی می کند
دادگستری
فرهنگ فارسی معین

دادگستری

دادگستری
وزارتخانه یا اداره ای که به امور حقوقی و جزایی مردم رسیدگی می کند، عدلیه، عمل دادگستر، ترویج عدل و داد میان مردم
فرهنگ فارسی عمید