برادر، داداش، خدمتکاری که وظیفۀ مراقبت از کودکان را بر عهده دارد، دایه، دده، برای مِثال بیرون پر ازین طفلی ما را برهان ای جان / از منت هر دادو وز محنت هر دادا (مولوی۲ - ۱۴۶۴)
شیخ بالوی آملی، از مشایخ صوفیه و پیر شیخ خلیفۀ سبزواری بوده است، خواندمیر آرد: شیخ خلیفه (مقتول در 726 هجری قمری) در اوایل حال به مازندران دست ارادت به شیخ بالوی آملی داده بود، و بعد از چندگاه در عقیده ای که به شیخ بالو داشت نقصانی پیدا شده به سمنان رفت و بخدمت مقرب بارگاه سبحانی شیخ رکن الدین علاءالدوله سمنانی قدس اﷲ سره شتافته روزی چند در خانقاه معارف پناهش بسر برد، (از حبیب السیر چ خیام ج 3 ص 358)، بت، شپش، چیز چرکین، (ناظم الاطباء)، اما سه معنی اخیر در فرهنگهای دیگر دیده نشد
هر کنیزی را گویند عموماً و پیر کنیزکی را که از طفلی خدمت کسی کرده باشد خصوصاً، (برهان)، داه پیر که خدمت اطفال کند و مطلق کنیز را نیز گفته اند، دده: بیرون بر از این طفلی ما را برهان ای جان ازمنت هر داد و وز غصۀ هر دادا، مولوی، راست بشنو صوفیا بالله ز من خواهری داری بصورت به ز من گر ببینی حسن مهرآرای او تو مرا خوانی یقین دادای او، شاه داعی شیرازی، ، قابله را نیز گویند که ماماچه باشد، (لغت محلی شوشتر)، زنی که اطفال را در وقت زادن گیرد، به هندی جد پدری را گویند، پدر در تداول مردم قزوین از زبان کودکان، دادات آمد، پدرت آمد، در تداول مردم قزوین این کلمه در آغاز اسامی اشخاص درآید نظیر کلمه ’بابا’، دادا علی، دادا حسین، و جز آن و این مأخوذ از معنای ماقبل است