خوش رو خوش رو خوش صورت، خوشگلکنایه از مهربانکنایه از خنده رو، گشاده رو، خندان، فَراخ رو، بَسّام، گُشادِه خَد، روباز، بَشّاش، روتازِه، تازِه رو، بَسیم، طَلیقُ الوَجه فرهنگ فارسی عمید
خوش گو خوش گو خوش زبان، خُوش آواز، دارای آواز و صدای خوشایند و دلنشینخُوش خوٰان، خُوش لَحن، خُوش نَوا، خُوش اَلحان، خُوش سَرا، عالی آوازه فرهنگ فارسی عمید
خون رز خون رز کنایه از شراب، برای مِثال مریز خون من ای بت به روزگار خزان / مساعدت کن و با من بریز خون رزان (امیرمعزی - ۵۲۸) فرهنگ فارسی عمید