خواستار خواستار متقاضی، خواهنده، خواهان، طلب کننده، واسطه، شفیع، برای مِثال بریدند سر زآن تن شاهوار / نه فریادرس بود و نه خواستار (فردوسی - ۲/۳۸۰) فرهنگ فارسی عمید
خواستار خواستار خواهان، خواهنده، راغب، طالب، متقاضی، مسئلت، مستدعی، خواستگارمتضاد: گریزان، نفور فرهنگ واژه مترادف متضاد
خواستگار خواستگار کسی که دختر یا زنی را برای زناشویی بخواهد و با او صحبت کند، خواهان، خواهنده فرهنگ فارسی عمید