معنی خلافکار - فرهنگ فارسی معین
معنی خلافکار
- خلافکار((خَ))
- آن که خلاف می کند، آن که رفتار نادرست و ناروا دارد، متخلف
تصویر خلافکار
فرهنگ فارسی معین
واژههای مرتبط با خلافکار
خلافکار
- خلافکار
- نشایستگر نیسانکار کسی که مرتکب امور ناشایست شود. آنکه کارناشایست انجام دهد، خاطی، گناهکار
فرهنگ لغت هوشیار
خلاف کار
- خلاف کار
- گناهکار. خاطی. آنکه خلاف کند. آنکه کار ناشایست انجام دهد
لغت نامه دهخدا
خرابکار
- خرابکار
- ستون پنجمی مورد جنیتار، ویرانگر موتک آنکه خراب کند (امور یا ساختمانها را) کسی که موجب تخریب شود
فرهنگ لغت هوشیار
خطا کار
- خطا کار
- اشتباه کننده، سهو کننده، بزهکار، عاصی، گنهکار، مجرم
فرهنگ لغت هوشیار