جدول جو
جدول جو

معنی خط دادن

خط دادن((خَ طّ. دَ))
نوشته دادن، تعهد کتبی دادن، هدایت کردن، سمت و سو دادن، اقرارنامه دادن، اعتراف کردن
تصویری از خط دادن
تصویر خط دادن
فرهنگ فارسی معین

واژه‌های مرتبط با خط دادن

خط دادن

خط دادن
نوشته دادن:
بمملوکم خطی دادم مسلسل
بتوقیعقزلشاهی مسجل.
نظامی
لغت نامه دهخدا

خم دادن

خم دادن
برگردانیدن. منحنی کردن. دولا کردن. کج کردن. تعویج. تعقیف. حنو. تحنیه. تحنیت. عطف. اماله. (یادداشت بخطمؤلف) :
فروبرد سر سرو را داد خم
به نرگس گل سرخ را داد نم.
فردوسی.
گر ز خیمه سوی جنگ آمد و خم داد کمان
دشمن او را چه به صحرا و چه در حصن حصین.
فرخی.
چون بصف آید کمان خویش دهد خم
از دل شیران کینه کش بچکد خون.
فرخی.
چه شوی رنجه بخم دادن بالای دراز.
فرخی.
اندر رکوع خم ندهد پای و پشتشان
لیکن به پیش میر بکردار چنبرند.
ناصرخسرو.
کدامین سرو را داد او بلندی
که بازش خم نداد از دردمندی.
نظامی.
، کنایه از رد کردن و دفع نمودن. (انجمن آرای ناصری) :
شاهی که چو کردند قران پیلک و دستش
البته کمان خم ندهد حکم قران را.
انوری
لغت نامه دهخدا

خو دادن

خو دادن
عادت دادن. معتاد کردن. معتاد نمودن. (یادداشت بخط مؤلف)
لغت نامه دهخدا