سِرگین گَردان، حشره ای سیاه و پِردار، بزرگ تر از سوسک های خانگی که در بیابان های گرم پیدا می شود و بیشتر روی سرگین حیوانات می نشیند و آنرا با چرخاندن حمل میکند، سِرگین غَلتان، سِرگین گَردانَک، خَروَک، خَبَزدو، خَبَزدوک، کَوَزدوک، چَلاک، چَلانَک، کَستَل، گوگار، گوگال، تسینه گوگال، گوگَردانَک، بالش مار، کَوَز، جُعَل، قُرُنبا
سِرگین گَردان، حشره ای سیاه و پِردار، بزرگ تر از سوسک های خانگی که در بیابان های گرم پیدا می شود و بیشتر روی سرگین حیوانات می نشیند و آنرا با چرخاندن حمل میکند، سِرگین غَلتان، سِرگین گَردانَک، خَروَک، خَبَزدو، خَزدوک، کَوَزدوک، چَلاک، چَلانَک، کَستَل، گوگار، گوگال، تسینه گوگال، گوگَردانَک، بالش مار، کَوَز، جُعَل، قُرُنبا
خبزدو. جُعَل. سرگین گردانک. خنفساء. (از برهان قاطع). جلانک (ظاهراً چلاک). دیکمل (ظاهراً دیلمک). سرگین غلطانک. سرگین گردانگ. گشنگ. گوی گردانک. گوی گردان. (از شرفنامۀ منیری). حنظب. خُنْفَسَه. قُمعوطَه. (از منتهی الارب). فاسیه. (از منتهی الارب) (بحر الجواهر). مَندوسَه. جلعلعه. موشرالعضدین. عَواسا. خِنفِس. (از منتهی الارب) : خری زیر من چون خبزدوک لیکن بر او من چنانچون کلاکوی اعور. عمعق بخارائی. بوی گل و لاله خبزدوک را در دل و در مغز خلا دوک را. امیرخسرو. حریر عنکبوت وجامۀ غوک نزیبد جز به اندام خبزدوک. امیرخسرو. ، جانوری است کثیف و بدبو و سیاه که در خانه ها در زیر فروش (فرشها) می باشد و دراز اندام است. (از انجمن آرای ناصری) (از آنندراج)