سوزاندن خرقه. ظاهراً رسمی بوده صوفیان را که از فرط شوق یا بعلامت شکر خرقۀ خود را می سوزاندند. (یادداشت بخط مؤلف). - خرقه سوختن چشم، تمام خشک شدن چشم یا کاسه خشک شدن آن یا سپیدی آن خشک شدن. (یادداشت بخط مؤلف) : ماجرا کم کن و بازآ که مرا مردم چشم خرقه از سر بدرآورد و بشکرانه بسوخت. حافظ
سوزاندن خرمن. کنایه از بدبخت و مفلس کردن: آورده اند صحبت خوبان که آتش است بر من به نیم جو که بسوزند خرمنم. سعدی. آتش بیار و خرمن آزادگان بسوز تا پادشه خراج نخواهد خراب را. سعدی