جدول جو
جدول جو

واژه‌های مرتبط با خرش

خرش

خرش
خروش. شور. غوغای با گریه. (برهان قاطع) (فرهنگ جهانگیری) (ناظم الاطباء) (انجمن آرای ناصری) ، خار و خلاشۀ افکندنی و بکارنیامدنی. (برهان قاطع) (از آنندراج) (از انجمن آرای ناصری)
لغت نامه دهخدا

خرش

خرش
آنکه خوابش نیاید. خَرْش. (منتهی الارب) (از تاج العروس) (از لسان العرب) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا

خرش

خرش
کسی که از روی هزل و مسخرگی بر وی خنده کنند. (برهان قاطع) (انجمن آرای ناصری) (آنندراج) (ناظم الاطباء). مسخره. دلقک. (یادداشت بخط مؤلف) ، استهزاء. ریشخند. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا

خرش

خرش
متاع فرومایۀ خانه. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد) (از تاج العروس). ج، خُروش
لغت نامه دهخدا

آرش

آرش
درخشان، آفتاب، عاقل، زیرک، جد بزرگ اشکانیان، از شخصیتهای شاهنامه، نام پهلوان نامدار ایرانی در زمان منوچهر پادشاه پیشدادی که درتیراندازی بسیار توانا بوده است
آرش
فرهنگ نامهای ایرانی